ارسال
شده توسط کاکو شیرازی در 87/5/7 8:19 عصر
ِی جُیش هنو گیره
آخر دیدمش یی روزی می ایطو اسره انگار تو جُوغن کوفته باشن خردُ خمیره
گفتمش بهت کنار اومد؟ سرش تکون داد پرسیدم می خُی برم تُرش ؟ گف دیگه دیره
گفتمش او هر روز بُ تُ بود یهو چطو شد؟ گف وختی که دست خالیه بی مایه فطیره
گفتمش تُ دیروز که تُ تعریفش می کردی ؟ گف حالام می گم والُ قشنگیش بی نظیره
گفتمش اُوَم برت دَسُ پُ می شکند گف دُرُس می گس آمو حال از ما دیگه سیره
گفتمش ولش کن عاقبت نداره گف دلم ولم نمکنه یی جُیش هنو گیره